ثیابی

لغت نامه دهخدا

ثیابی. [ بی ی ] ( ع ص نسبی ) جامه دار. ثوّاب. بزاز.
ثیابی. [ بی ی ] ( اِخ ) محمودبن عمر. محدث است و از آن رو وی را ثیابی گویند که جامه دار حمام بود.
ثیابی. [ بی ی ] ( اِخ ) یکی از شعرای عثمانی در مائه دهم هجری. او امی بود و شغل خیاطت میورزید و از آنرو تخلص ثیابی گرفت. ( قاموس الاعلام ).

فرهنگ معین

(ثِ ) [ ع . ] (ص نسب . ) بزاز، جامه دار.

فرهنگ عمید

۱. بزاز.
۲. جامه دار حمام.

ویکی واژه

بزاز، جامه دار.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ترکش
ترکش
پرده برداشتن
پرده برداشتن
مطلقه
مطلقه
روله
روله