معادلت

لغت نامه دهخدا

معادلت. [ م ُ دَ / دِ ل َ ] ( از ع، اِمص ) معادلة. معادله. برابری. مقابله: معادلت وضع حکمی به ازاء حکمی دیگر چنانکه گویند اگر درازان احمق باشند، پس کوتاهان زیرک باشند. ( اساس الاقتباس ص 571 ). و رجوع به معادلة و معادله شود.
معادلة. [ م ُ دَ ل َ ] ( ع مص ) با چیزی برابر آمدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || هم وزن کردن و برابر گردانیدن چیزی را به چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || اندازه کردن میان دو چیز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). و رجوع به معادله شود. || با کسی سوار شدن در کجاوه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || خمیدن و بازگردیدن از کسی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). خمیدن. ( از اقرب الموارد ). توقف نمودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
باوانم
باوانم
دول
دول
گودوخ
گودوخ
اسرار کردن
اسرار کردن