توقر

لغت نامه دهخدا

توقر.[ ت َ وَق ْ ق ُ ] ( ع مص ) وقار نمودن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). آهستگی نمودن و بردبار شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). آهسته و بردبار شدن. ( از اقرب الموارد ). حرمت نگاه داشتن. ( آنندراج ).

فرهنگ معین

(تَ وَ قُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - بردبار شدن ، آهستگی کردن . ۲ - سنگینی کردن . ۳ - (اِمص . ) سنگینی ، گرانمایگی .

فرهنگ عمید

۱. آهستگی نمودن.
۲. بردبار شدن.
۳. وقار، سنگینی، و گران مایگی.

فرهنگ فارسی

وقار نمودن آهستگی نمودن و بردبار شدن

ویکی واژه

بردبار شدن، آهستگی کردن.
سنگینی کردن.
سنگینی، گرانمایگی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشقی فال عشقی فال کارت فال کارت فال انگلیسی فال انگلیسی فال فنجان فال فنجان