تغامز

لغت نامه دهخدا

تغامز. [ ت َ م ُ ] ( ع مص ) یکدیگر را به چشم اشارت کردن. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). با یکدیگر بچشم اشارت کردن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). اشاره کردن بعض قوم مر بعض دیگر را با چشمهای خود، یقال : تغامزوا به. ( از اقرب الموارد ). و منه قوله تعالی : و اذا مروا بهم یتغامزون . ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(تَ مُ ) [ ع . ] (مص ل . ) چشمک زدن ، غمزه آمدن .

ویکی واژه

چشمک زدن، غمزه آمدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال چای فال چای فال چوب فال چوب فال پی ام سی فال پی ام سی