تصفح

لغت نامه دهخدا

تصفح. [ ت َ ص َف ْ ف ُ ] ( ع مص ) چیزی باستقصا بنگریستن. ( زوزنی ). نگریستن چیزی باستقصا. ( تاج المصادر بیهقی ). نظر کردن در ظاهر کار و جستجوی آن نمودن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). در کاری به خوب وجه نظر کردن و حاصل این تلاش تفحص و جستجو است. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || صفحه صفحه نگریستن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). تأمل کردن در چیزی و نگریستن در صفحات آن. ( از اقرب الموارد ). || ورقه ورقه شدن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ): و هو [ ای الطلق ] یتصفح اذا دق صفائح بیض دقاق. ( ابن بیطار ).

فرهنگ معین

(تَ صَ فُّ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - چیزی را به دقت نگریستن . ۲ - کتابی را صفحه به صفحه و به دقت مطالعه کردن .

فرهنگ عمید

۱. چیزی را به دقت ملاحظه کردن.
۲. رسیدگی و جستجو کردن.
۳. کتابی را صفحه به صفحه و بادقت مطالعه کردن.

فرهنگ فارسی

چیزی رابه دقت ملاحظه کردن، رسیدگی وجستجوکردن
۱ -( مصدر ) بدقت ملاحظه کردن چیزی را نیک دیدن ژرف نگریستن رسیدگی و جستجو کردن . ۲ - کتابی راصفحه بصفحه وبدقت مطالعه کردن . ۳ -( اسم ) ژرف نگری . ۴ - جستجو . جمع : تصفحات .

ویکی واژه

چیزی را به دقت نگریستن.
کتابی را صفحه به صفحه و به دقت مطالعه کردن، صفحه به صفحه خواندن، بررسی کردن در دیوان‌ها.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال پی ام سی فال پی ام سی فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال تک نیت فال تک نیت