تسخط

لغت نامه دهخدا

تسخط. [ ت َ س َخ ْ خ ُ ] ( ع مص ) اندک شمردن. ( تاج المصادر بیهقی ). کم شمردن || بناجایگاه دادن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). اندک شمردن و بنا جایگاه دادن عطا. ( از متن اللغة )( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || خشم گرفتن و ناخشنود شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ناخشنود شدن و خشم گرفتن. ( از اقرب الموارد )( از المنجد ). خشم گرفتن. ( از متن اللغة ). || مکروه و ناخوش داشتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ) ( از المنجد ). || ناپسند گردیدن. ( از متن اللغة ).

فرهنگ معین

(تَ سَ خُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) خشم گرفتن ، ناخشنود گشتن .

فرهنگ عمید

۱. خشم گرفتن.
۲. ناخشنود شدن، ناخوش داشتن.

ویکی واژه

خشم گرفتن، ناخشنود گشتن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال فرشتگان فال فرشتگان فال تاروت فال تاروت فال اوراکل فال اوراکل