تحصل

لغت نامه دهخدا

تحصل. [ ت َ ح َص ْ ص ُ ] ( ع مص ) گردآمدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). تجمع چیزی. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || ثابت گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ثابت شدن چیزی. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || تحصل از مسأله ای ؛ رهایی جُسته شدن از آن : تحصل من المسئلة کذا؛ اُستخلص. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ).

فرهنگ معین

(تَ حَ صُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - حاصل بودن ، به حصول پیوستن . ۲ - گرد آمدن . ۳ - ثابت گردیدن .

فرهنگ عمید

۱. حاصل شدن، گرد آمدن.
۲. ثابت و برقرار شدن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- حاصل بودن بدست بودن بحصول پیوستن . ۲- گرد آمدن . ۳- ثابت گردیدن .

ویکی واژه

حاصل بودن، به حصول پیوستن.
گرد آمدن.
ثابت گردیدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال تک نیت فال تک نیت فال انبیا فال انبیا فال تاروت فال تاروت