بلسک

لغت نامه دهخدا

بلسک. [ ب َ ل َ ] ( اِ ) پرستوک باشد و آن را به عربی خطاف گویند. ( برهان ) ( آنندراج ). بِلسِک. ( از ذیل اقرب الموارد ). پرستو. رجوع به پرستو شود.
بلسک. [ ب َ س َ / ب ِ س ِ ] ( ع اِ ) گیاهی است که چون در جامه خلد به دشواری جدا گردد. ( منتهی الارب ). بلسکاء. ( اقرب الموارد ). بَلسَکی. ( منتهی الارب ). و رجوع به بلسکاء و بلسکی شود.
بلسک. [ ب ِ س ِ ]( اِ ) خطاف ، و آن از لغات دخیل است. ( از ذیل اقرب الموارد ). پرستو. پرستوک. بَلَسک. رجوع به بلسک شود.
بلسک. [ ب ِ ل ِ / ب ُ ل ُ ] ( اِ ) سیخ آهنی باشد که یک سر آن را پهن کرده باشند برای نان از تنور جدا کردن. ( برهان ) ( آنندراج ). || سیخ کباب. ( برهان ) ( آنندراج ). چوبی باشد یا سیخ گنده که بدان بریان در تنور آویزند. ( برهان ). و یکی از این دو ( بضم و بکسر ) مصحف است. ( از آنندراج ) :
در تنور ویل بادا دشمنت
از بلسک خینور آویخته.فرخی.آتش در هیزم زدند و غلامان خوانسالار با بلسکها درآمدند. ( تاریخ بیهقی ص 511 ).

فرهنگ معین

(بِ لِ یا بُ لُ ) ( اِ. ) ۱ - سیخ آهنی که یک سر آن پهن باشد برای جدا کردن نان از تنور. ۲ - سیخ کباب .
(بَ لَ ) (اِ. ) = بلشک : پرستو.

فرهنگ عمید

= پرستو
= بلشک

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- سیخ آهنی که یک سر آنرا پهن کرده باشند برای نان از تنور جدا کردن . ۲- سیخ کباب .
خطاف و آن از لغات دخیل است ٠ پرستو ٠ پرستوک ٠

ویکی واژه

بلشک: پرستو.
سیخ آهنی که یک سر آن پهن باشد برای جدا کردن نان از تنور.
سیخ کباب.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فرشتگان فال فرشتگان فال آرزو فال آرزو فال تک نیت فال تک نیت فال اعداد فال اعداد