برچیدگی

لغت نامه دهخدا

برچیدگی. [ ب َ دَ / دِ ] ( حامص مرکب ) حاصل مصدر است از برچیدن. حالت و وضع برچیده چنانکه انحلال یک مؤسسه و تعطیل یک بنگاه. ( از فرهنگ فارسی معین ). انحلال در اصطلاح تجارت. رجوع به برچیدن شود.

فرهنگ معین

(بَ دِ ) (حامص . ) ۱ - دانه از زمین برداشتن . ۲ - گرد کردن . ۳ - تعطیل کردن .

فرهنگ عمید

نابودی و از بین رفتن یک مؤسسه، حکومت، و مانندِ آن، انحلال.

فرهنگ فارسی

حالت و وضع برچیدن انحلال یک موسسه تعطیل یک بنگاه .

ویکی واژه

دانه از زمین برداشتن.
گرد کردن.
تعطیل کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ارمنی فال ارمنی فال پی ام سی فال پی ام سی فال تاروت فال تاروت فال تماس فال تماس