از ضیافت خانه درد تو دل نومید نیست هم نصیبی زآن سر خوان با جگر خواران رسد
آه ازین گردون کم فرصت که با این دستگاه در ضیافت خانه اش ننشست مهمانی درست
در ضیافت خانه ی احسان او خورشید و ماه کاسه ی زرین و صحنی سیم سیما آمده
در ضیافت خانه ی فضل تو خوانسالار صنع ماه را قرص و فلک را سبزه خوان ساخته
از ضیافت خانه ی شرعش قدم بیرون منه چون ندای دعوتش شرقاً و غربا می زنند