ارتضاء

لغت نامه دهخدا

ارتضاء. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) پسندیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( غیاث اللغات ). خوشنود شدن. ( غیاث اللغات ). خرسند گشتن : و شرف احماد و ارتضاء ارزانی فرمود. ( کلیله و دمنه ). مثالی مشتمل بر شکر مساعی و احماد موقع خدمت و ارتضاء جمله طاعت بفایق اصدار کرد.( ترجمه تاریخ یمینی ص 152 ). چون در چنان حضرتی پسندیده افتاد و بنظر قبول و ارتضا ملحوظ گشت... ( رشیدی ). || اختیار کردن. گزیدن. برگزیدن ، چنانکه کسی را برای صحبت یا خدمت : ارتضاه بصحبته و خدمته ؛برگزید آنرا برای صحبت و خدمت خود. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - پسندیدن ، خشنود شدن . ۲ - برگزیدن .

ویکی واژه

پسندیدن، خشنود شدن.
برگزیدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال میلادی فال میلادی فال عشق فال عشق