آزرده کردن

لغت نامه دهخدا

( آزرده کردن ) آزرده کردن. [ زَ دَ / دِ ک َ دَ ] ( مص مرکب )رنجانیدن : آزرده کردن بوعبداﷲ از همه زشت تر بود. ( تاریخ بیهقی ). || خستن به نیش :
آزرده کرد کژدم غربت جگر مرا
گوئی زبون نیافت ز گیتی مگر مرا.ناصرخسرو.

فرهنگ فارسی

( آزرده کردن ) ( مصدر ) ۱ - رنجانیدن رنجه کردن . ۳ - غضب کردن خستن .
رنجانیدن

ویکی واژه

آزرده‌کردن
رنجاندن. مبادا ... چیزی به او بگویی و آزرده‌اش کنی. «شهری»
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال رابطه فال رابطه فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال میلادی فال میلادی