چرگن

لغت نامه دهخدا

چرگن. [ چ ِ گ ِ ] ( ص نسبی ) چرکن. چرکین. چرگین. شوخگن. شوخگین:
ترسم این چرگن نمونه خصال
آرد آلودگی به آب زلال.نظامی.رجوع به چرکن و چرکین و چرگین شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال امروز فال امروز فال تاروت فال تاروت فال احساس فال احساس