تقلنس

لغت نامه دهخدا

قلنسه. [ ت َ ق َ ن ُ ] ( ع مص ) کلاه پوشیدن. ( زوزنی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ): قلنسه ُ فتقلنس؛ البسه ُ القلنسوة فلبسها. ( از اقرب الموارد ).

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
رویت
رویت
مودت
مودت
خفن
خفن
خوبی که از حد بگذرد
خوبی که از حد بگذرد