یفنج

لغت نامه دهخدا

یفنج. [ ی َ ن َ ] ( اِ ) یفتنج. یغتج. یغنج. یغتنج. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به یغتنج شود.

فرهنگ فارسی

یفتج یغتج
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ویو
ویو
منعقد
منعقد
متمایز
متمایز
قرین رحمت
قرین رحمت