گهله

لغت نامه دهخدا

گهله. [ گ َ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) گاورسهای طلا و نقره باشد. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ). || انگاره زر و طلا و نقره که هنوز آن را پهن نکرده و سکه نزده باشند. ( برهان قاطع ):
بر گهله هجرانت کنون رانی کفشیر
برگهله داغش بر کفشیر نرانی.منجیک.رجوع به کهله شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - گاورسهای طلا و نقره. ۲ - انگار. زر و سیم که هنوز آنرا پهن نکرده و سکه نزده باشند: بر گهل. هجرانت کنون رانی کفشیر بر گهل. داغش بر کفشیر نرانی. ( منجیک )