لغت نامه دهخدا
( نسیجة ) نسیجة. [ ن َ ج َ ] ( ع ص، اِ ) تأنیث نسیج. ( از المنجد ). رجوع به نسیج شود. || کرباس و هر چیز بافته شده. || بادی که مخالف باد دیگری وزد. ( ناظم الاطباء ). ج، نسائج.
( نسیجة ) نسیجة. [ ن َ ج َ ] ( ع ص، اِ ) تأنیث نسیج. ( از المنجد ). رجوع به نسیج شود. || کرباس و هر چیز بافته شده. || بادی که مخالف باد دیگری وزد. ( ناظم الاطباء ). ج، نسائج.
مونث نسیج، هرچی بافته شده، نسائج جمع
( صفت ) ۱ - مونث نسیج بافته منسوج. ۲ - واحدنسیج یک منسوج جمع:نسائج ( نسایج ).