ناهیت

لغت نامه دهخدا

ناهیت. ( اِخ ) رجوع به ناهید شود.
ناهیة. [ ی َ ] ( ع ص ) نهی کننده. ( اقرب الموارد ). تأنیث ناهی: فلان ما له ناهیة؛ ای عقل ینهاه عن القبیح. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). ج، نواه. || ( مص ) نهی. ( از معجم متن اللغة ). ما له ناهیة؛ ای نهی. ( منتهی الارب ). || ( ص )هذه امراءة ناهیتک من امراءة ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب )؛ این زن بس است ترا از طلب زنی دیگر. ( ناظم الاطباء ). || ماینهاه عنا ناهیة؛ ای مایکفه عنا کافة. ( از معجم متن اللغة ). رجوع به ناهی شود.