لغت نامه دهخدا
منبض. [ مَم ْ ب ِ ] ( ع اِ ) منبض القلب؛ جای جنبش دل. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
منبض. [ مِم ْ ب َ ] ( ع اِ ) کمان پنبه زنی. ( مهذب الاسماء ). کمان نداف. ( منتهی الارب ). مندفة، یعنی آلت پنبه زنی. ج، منابض. ( از اقرب الموارد ).