مقرنشع

لغت نامه دهخدا

مقرنشع. [ م ُ رَ ش ِ ] ( ع ص ) ایستاده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || شادمان. ( منتهی الارب ). خرسند و شادمان. ( ناظم الاطباء ). || مستبشر. ( منتهی الارب ). بابشارت. ( ناظم الاطباء ). || مرد آماده بدی. ( منتهی الارب ). آماده شر. || سر بلند کرده و سربرداشته وجنبان و متحرک. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
چوخ یعنی چه؟
چوخ یعنی چه؟
شی یعنی چه؟
شی یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز