مفلول

لغت نامه دهخدا

مفلول. [ م َ ] ( ع ص ) سیف مفلول،شمشیر با رخنه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رخنه دار. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) ( از محیط المحیط ).
- مفلول شدن؛ رخنه پیدا کردن. کند شدن. از اثر افتادن: چون غز شوکت فارس دید و انضمام وزیر و خواجگان و حشم کرمان با ایشان، حد معرت او مفلول شد و دست کفایت از او مغلول. ( المضاف الی بدایع الازمان ص 14 ).

فاب یعنی چه؟
فاب یعنی چه؟
شکوه یعنی چه؟
شکوه یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز