مع مع

لغت نامه دهخدا

معمع. [ م َ م َ ] ( ع ص، اِ ) زن ساخته روزگار بامال که از مال چیزی کسی را ندهد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || زن تیزخاطر روشن رای، گویا پرگاله آتش است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). زن تیزهوش. روشن رای. ( از اقرب الموارد ). || هو ذومعمع؛ او صابر و شکیباست بر کارها و مروسنده است بر آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
معمع. [ م َ م َ ] ( اِ صوت ) آوازه بره آنگاه که مادر را طلبد یا آواز گوسفند که تنها مانده است. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). بعبع.

فرهنگ فارسی

آواز بره آنگاه که مادر را طلبد یا آواز گوسفند که تنها مانده است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
گاییدن یعنی چه؟
گاییدن یعنی چه؟
تحریک یعنی چه؟
تحریک یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز