لغت نامه دهخدا مشوف. [ م َ ] ( ع ص ) دینار مشوف؛ دینار جلایافته. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). درهم مشوف؛ درهمی روشن. ( مهذب الاسماء ). || جمل مشوف؛ شتر قطران مالیده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || گشن تیزشده به گشنی. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || آراسته به پشم رنگین و مانند آن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).شتر آراسته به پشم رنگین و جز آن. ( ناظم الاطباء ).