مسمعی

لغت نامه دهخدا

مسمعی.[ م ِ م َ عی ی ] ( ص نسبی ) منسوب است به «مَسامِعة» که نام محله ای است در بصره و چند تن از محدثین و متکلمین و مشایخ بدین نام منسوبند. ( از الانساب سمعانی ).
مسمعی. [ م ِ م َ ] ( اِخ ) ابویعلی محمدبن شدادبن عیسی المسمعی معروف به زُرقان، از متکلمین مذهب معتزله است که در سنه 299 هَ.ق. در بغداد وفات یافته است. ( از الانساب سمعانی ).
مسمعی. [ م ِ م َ ] ( اِخ ) احمدبن حسن بن سهل مسمعی، معروف به برادرزاده زرقان. از متکلمین است که قبل از ابوبکر محمدبن زکریای رازی ( متوفی به سال 320 هَ.ق. ) یا در عهد او می زیسته و محمد زکریا بعضی از کتب اورا نقض کرده است. ( خاندان نوبختی چ اقبال ص 138 ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فارغ التحصیل
فارغ التحصیل
دیکته
دیکته
چیره
چیره
مبدأ
مبدأ