محنط

لغت نامه دهخدا

محنط. [ م ُ ح َن ْ ن َ ] ( ع ص ) آنکه حنوط پاشد بر میت. ( آنندراج ). || رسیده از گیاه رمث. مُحَنَّط. ( ناظم الاطباء ).
محنط. [ م ُ ن َ ] ( ع ص ) حنوطکرده شده.
محنط. [ م ُ ح َ ن ن ِ ] ( ع ص ) میت و مرده. ( ناظم الاطباء ).
محنط. [ م ُ ن ِ ] ( ع ص ) گیاه رمث سپید گشته. پخته شده و رسیده از گیاه رمث. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

گیاه رمث سپید گشته
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال رابطه فال رابطه فال انگلیسی فال انگلیسی فال کارت فال کارت فال فنجان فال فنجان