لغام

لغت نامه دهخدا

لغام. [ ل ُ ] ( ع اِ ) کفک دهان شتر. ( منتهی الارب ). کف اشتر. ج، لُغم. ( مهذب الاسماء ).
لغام. [ل ُ ] ( اِ ) لگام. لجام. دهنه اسب. ( برهان ). جوالیقی ذیل لغت لجام آرد: اللجام معروف و ذکر قوم انّه عربی و قال آخرون: بل هو معرّب و یقال انّه بالفارسیة لغام. ( المعرب ص 300 ). رجوع به لجام و لگام شود. کلمه ٔلغام در مجمل التواریخ در عبارت ذیل آمده: و همان ساعت آواز لغام و جرس اشتران برآمد. ( مجمل التواریخ و القصص ص 355 ).

فرهنگ معین

(لُ ) (اِ. ) لگام، دهنة اسب.

فرهنگ عمید

= لگام

فرهنگ فارسی

( اسم ) لگام لجام: و همان ساعت آواز لغام و جرس اشتران بر آمد.
کفک دهان شتر. کف اشتر

ویکی واژه

لگام، دهنة اسب.