قنوء

لغت نامه دهخدا

قنوء. [ ق ُ ] ( ع مص ) سخت سرخ شدن. || کشتن کسی را یا برانگیختن کسی را بر قتل. || دردباغ انداخته شدن پوست. || مردن. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || فاسد شدن. ( از اقرب الموارد ). تباه گردیدن پوست. ( منتهی الارب ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
زیبا
زیبا
نقض
نقض
با دقت
با دقت
چوسی
چوسی