قصمله

لغت نامه دهخدا

( قصملة ) قصملة. [ ق َ م َ ل َ ] ( ع مص ) سخت گزیدن. || گام نزدیک نهادن و رفتن. || سخت خوردن. || همگی طعام را خوردن. || بر زمین افکندن کسی را. || بریدن چیزی. || بیمار قُصْمُل گردیدن شتربچه. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قُصْمُل شود.
قصملة. [ ق َ م َ ل َ ] ( ع اِ ) کرمک دندان خوار. || باقی مانده آب و مانند آن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
قدرت
قدرت
نار
نار
ریحانه
ریحانه
باری
باری