لغت نامه دهخدا
فث. [ ف َث ث ] ( ع اِ ) به عربی اسم ارزن است، به هندی باجری نامند. نبات آن شبیه به نبات ذرت و حب آن شبیه به جاورس است. و اهل هند آن را بسیار میخورند نان آن پخته و دیگر انواع. ( فهرست مخزن الادویه ). گیاهی است که در خشکسال نان دانه آن خورند یا آن را بپزند و بخورند. || درخت حنظل. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || درختی که در دشتها و بیشه ها روید و دانه اش مانند نخود است. ( اقرب الموارد ). || ( ص ) پراکنده: تمر فث؛ خرمای پراکنده. || ( مص ) پراکنده کردن حیوان پشکل خود را. ( از منتهی الارب ).