شقحی

لغت نامه دهخدا

شقحی. [ ش ُ ق َ حی ی ] ( ع ص ) شقحیة. سرخ. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به شقحیة شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
اعتلا
اعتلا
کصخل
کصخل
حلما
حلما
اگزجره
اگزجره