لغت نامه دهخدا
شص. [ ش َص ص ] ( معرب، اِ ) قلاب ماهیگیری و شست ماهی. ج، شُصوص. ( ناظم الاطباء ). شست ماهی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). ( معرب شست ). آهن کج که بدان ماهی گیرند. دام. دام ماهی.( یادداشت مؤلف ). دام ماهیگیری. ( حبیش تفلیسی ). دام ماهی. ج، شصوص. ( مهذب الاسماء ): و مع الواثق قصبة فیها شص و قد القاها فی دجلة لیصید بها السمک. ( عیون الانباء ج 1 ص 177 ). || دزدی که هرچه بیند ببرد. ج، شصوص. ( مهذب الاسماء ). دزد شوخ و چالاک. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
شص. [ ش َص ص / ش ِص ص ] ( معرب، اِ ) شست ماهی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). ابن درید گفته که عربی خالص نیست. ( المعرب جوالیقی ص 209 ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به شَص شود.
شص. [ ش َص ص ] ( ع مص ) بازداشتن کسی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).