خف ء. [ خ َ ] ( ع مص ) برکندن و بر زمین زدن کسی را. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). منه: خفاه خفاً. || فرودآوردن و خوابانیدن و افکندن خیمه. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). منه: خفابیته. || دریدن مشک را و گستردن آنرا بر حوض تا زمین آب حوض را جذب نکند. ( منتهی الارب )( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). منه: خفاالقربة.