خراطیم

لغت نامه دهخدا

خراطیم. [ خ َ ] ( ع اِ ) ج ِ خرطوم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). خرطومها. ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).
- خراطیم القوم؛ مهتران قوم. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ).

فرهنگ معین

(خَ ) [ ع. ] (اِ. ) ۱ - جِ خرطوم. ۲ - مجازاً به معنی بزرگان، مهتران.

فرهنگ عمید

= خرطوم

ویکی واژه

جِ خرطوم.
مجازاً به معنی بزرگان، مهتران.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال راز فال راز فال تاروت فال تاروت فال احساس فال احساس فال تاروت فال تاروت