خبوه

لغت نامه دهخدا

خبوه. [ خ َ ] ( ص ) محکم. استوار. ( از برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( شرفنامه منیری ). خبوک.
خبوه. [ خ َ وَ / وِ ] ( ص ) محکم. استوار. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( شرفنامه منیری ). خبوک.

فرهنگ فارسی

( صفت ) محکم استوار.
محکم استوار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال آرزو فال آرزو فال احساس فال احساس فال تاروت فال تاروت فال لنورماند فال لنورماند