تسدی

لغت نامه دهخدا

تسدی. [ ت َ س َدْ دی ] ( ع مص ) بر زبر چیزی شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || بر ناقه فراخ گام سوارشدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || پیروی نمودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). || غلبه یافتن بر اَمری. ( از متن اللغة ). || بافتن جامه را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).

فرهنگ فارسی

بر زبر چیزی شدن. بر ناقه فراخ گام سوار شدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال چوب فال چوب فال فنجان فال فنجان فال نخود فال نخود