تذرع

لغت نامه دهخدا

تذرع. [ ت َ ذَرْ رُ ] ( ع مص ) پرگفتن و زیاده کردن کلام. || پاره پاره شدن چیزی بر قدر ذراع در طول. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( المنجد ) ( اقرب الموارد ). || تا ذراع درآمدن شتران در آبشخور. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). || اندازه کردن چیزی را به رش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). اندازه کردن چیزی را به ذراع. ( المنجد ) ( اقرب الموارد ). || توسل گرفتن وذریعت ساختن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). توسل جستن به وسیله. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). || شکافتن زن برگ درخت خرما را تا از آن بوریا بافد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

پر گفتن و زیاده کردن کلام. یا پاره پاره شدن چیزی بر قدر ذراع در طول. یا تا ذراع در آمدن شتران در آبشخور. یا اندازه کردن چیزی را برش. اندازه کردن چیزی را بذراع. یا توسل گرفتن و ذریعت ساختن چیزی را. یا شکافتن زن برگ درخت خرما را تا از آن بوریا بافد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
کردار
کردار
هورنی
هورنی
جنده
جنده
فال امروز
فال امروز