تحمیم

لغت نامه دهخدا

تحمیم. [ ت َ ] ( ع مص ) تحمیم ماء؛ گرم کردن آب را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || سیاه کردن روی کسی به انگشت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). سیاه کردن روی کسی به زغال. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || برآوردن زمین نباتهای سبز مایل بسیاهی. || تحمیم فَرْخ؛ پر برآوردن جوجه. || متعه دادن زن مطلقه را. || تحمیم غلام؛ برآمدن ریش او. || برآمدن موی سر بعد از ستردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
کس خل
کس خل
ملک
ملک
رویت
رویت
تقسیم
تقسیم