اصدح

لغت نامه دهخدا

اصدح. [ اَ دَ ] ( ع اِ ) اسد. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). شیر بیشه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
کمینه
کمینه
چهارپایان
چهارپایان
کردار
کردار
کون کردن
کون کردن