اکارع

لغت نامه دهخدا

اکارع. [ اَ رِ ] ( ع اِ ) ج ِ کراع. پاچه های گاو و گوسفند. ( از فرهنگ فارسی معین ). ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( غیاث اللغات ) ( از صراح اللغة ) ( آنندراج ). ج ِ کراع و بفارسی پاچه نامند و بهترین آن پاچه گوسفند و بز یکساله است لزج و دیرهضم و بعد از هضم مولد خلط صالح رقیق و معتدل الغذاء. ( از تحفه حکیم مؤمن ) ( از تذکره داود ضریر انطاکی ). || اکارع الارض؛ کرانه های بعید و منتهای زمین. حدیث: کانوا یکرهون الطلب فی اکارع الارض؛ یقال: المراد به شدةالحرص فی طلب الرزق فی اقطارالارض. ( ناظم الاطباء ). کرانه های زمین. ( مهذب الاسماء ). || مردمان دون و فرومایه. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به کراع شود.

فرهنگ فارسی

جمع کراعبضم کافبه معنی پاچه، پاچه گاویاگوسفند، ونیزمردم دون وفرومایه، اکارع الارض: کرانه های زمین
(اسم ) جمع کراع پاچه ها( گاوگوسفند ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال ابجد فال ابجد فال کارت فال کارت فال کارت فال کارت