ارتهاس

لغت نامه دهخدا

ارتهاس. [ اِ ت ِ ]( ع مص ) جنبیدن. مضطرب شدن. ( منتهی الارب ). || ارتهاس پایهای ستور؛ بر یکدیگر خوردن آن، گاه رفتن. بر یکدیگر زدن سم ستور در رفتن. ( منتهی الارب ). || دست ستور درهم کوفتن چنانکه خون آلود شود. ( زوزنی ). || ارتهاس قوم؛ انبوهی کردن آنان و در جنگ افتادن آنان. || ارتهاس وادی؛پر شدن رودبار. ( منتهی الارب ). || ارتهاس جراد؛ بر یکدیگر نشستن آن. بعضی ملخ بر بعض نشستن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
دول یعنی چه؟
دول یعنی چه؟
میلف یعنی چه؟
میلف یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز