کوشی کلا

لغت نامه دهخدا

کوشی کلا. [ ک َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان کیاکلا که در بخش مرکزی شهرستان شاهی واقع است و 210 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).

جمله سازی با کوشی کلا

چند کوشی که به فرمان تو باشد ایام نه تو باشی و نه ایام چه خواهد بودن
کوشی کشف کرد که ممکن است با تغییر آرایش یک سری، مقدار آن تغییر کند. به عنوان مثال سری
گر ز آنک عقل داری دیوانه چون نگشتی ور نه از اصل عشقی با عشق چند کوشی
ور تو می کوشی که فردا سرخ رو آئی چو سیب اشک را در دیده همچون دانه کن در جرم نار
قناتهایی نیز در شرق آبادی وجود دارد که حاکی از سخت کوشی مردم روستا بوده است، و فعلاً به علت تغییرات جوی و کمبود آب متأسفانه خشکیده است.
. بنابراین، تنش استرس کوشی را می توان به صورت زیر نوشت:
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
مطاع
مطاع
معشوق
معشوق
ذکر یا حمید الفعال ذالمن
ذکر یا حمید الفعال ذالمن
منعقد
منعقد