کواکب خدم

لغت نامه دهخدا

کواکب خدم. [ ک َک ِ خ َ دَ ] ( ص مرکب ) که خادمان وی کواکب باشند. که ستارگان خدمتگزاران او باشند. || به مجاز،باشکوه. محتشم. با جلال و عظمت: سلیمان اقتدار کواکب خدم. ( حبیب السیر جزو 4 از مجلد 3 ص 322 ).

فرهنگ فارسی

که خادمان وی کواکب باشند. که ستارگان خدمتگزاران او باشند.یا به مجاز با شکوه

جمله سازی با کواکب خدم

کواکب را به قدرت کارفرمای طبایع را به صنعت گوهرآرای
مگذر ز حرف راست که از رهگذار صدق پر زر کند فلک ز کواکب دهان صبح
چو اصحابش کواکب را مثالند بنور صبح همرنگ از کمالند
چرا کواکب را اول از زحل گفتند؟ بطبع آ تش از بهر چیست تخم بهار؟
ماه و خورشید و کواکب بی محال بیخبر از خود شده اندر خیال
ببین بدیده عبرت رخ بتان چمن کواکب سحری بود در میان چمن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال تماس فال تماس فال کارت فال کارت فال امروز فال امروز