چامه زدن

لغت نامه دهخدا

چامه زدن. [ م َ / م ِ زَ دَ ] ( مص مرکب ) سرود گفتن. نغمه نواختن. تصنیف مخصوص را در دستگاههای موسیقی خواندن یا نواختن. شعری را با آهنگ خواندن یا بوسیله یکی از آلات موسیقی نواختن:
همه چامه رزم خسرو زدند
زمان تا زمانی ره نو زدند.فردوسی.

جمله سازی با چامه زدن

نامه صلحش چو شد در روی عالم منتشر چامه مهرش چو شد در سطح گیتی مشتهر
چامه چو بفرستمش به نامه‌ای از من یاد کند آن امیر نیک خصایل
بر آن خدیو که رانی زخامه چامه مدح بچشم خود نگرد کارنامه آمال
در جهان دائم نشان تیر انکارم کلیم گر ز مصحف چامه ناموس در بر می‌کنم
نبشتند در نامه‌ها، چامه‌ها بفرسود از آن چامه‌ها، خامه‌ها
به پایان آن چامه بُد نکته‌ای که هر کان نداند به فرهنگ نیست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استیصال یعنی چه؟
استیصال یعنی چه؟
شکوه یعنی چه؟
شکوه یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز