واقفی عراقی

لغت نامه دهخدا

واقفی عراقی. [ ق ِ ی ِ ع ِ ] ( اِخ ) شاه قاسم بدلا از سادات بزرگ عراق و مولدش طیب آباد است واز غایت طهارت احتیاج تعریف ندارد. پیش از این به دو سال حج به فرموده به طواف حرمین شریفین مشرف گشت بعد از معاودت تخلص واقفی میفرمود این بیت از اوست:
سگ کوی تو مقیم حرم محترم است
واقفی وار سگ کوی ترا بنده شوم.( از تحفه سامی ص 34 ).و رجوع به فرهنگ سخنوران خیامپور شود.

فرهنگ فارسی

شاه قاسم بدلا از سادات بزرگ عراق و مولدش طیب آبادست و از غایت طهارت احتیاج بتعریف ندارد. پیش از این بدوسال حج فرموده بطواف حرمین شریفین مشرف گشت.

جمله سازی با واقفی عراقی

بی وصل گل، مپرس که چون است عندلیب چون واقفی که همدم خار است والسلام
به نوشته پاکتچی با توجه به فوت وی در سال ۱۵۰ هجری قمری و آغاز انشعاب واقفیه در سال ۱۸۳ هجری قمری، واقفی بودن وی منتفی است..
خدایگان من ای آفتاب فتح و ظفر که واقفی تو بهر راز و آگه از هر فن
بسیار ز زنده به بود مردهٔ عشق ای خواجه چه واقفی تو از خردهٔ عشق
واقفی از سر خود از سر سر واقف نه‌ای سر سر همچون دل آمد سر تو همچون زبان
شریف واقفی کمی بعد در پاسخ به مقاله «پرچم…» می‌نویسد که:
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال آرزو فال آرزو فال کارت فال کارت فال عشقی فال عشقی