نیل گای

لغت نامه دهخدا

نیل گای. ( اِ مرکب ) نیله گاو. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به نیله گاو شود.

جمله سازی با نیل گای

بگفت و ز جا اندر آمد چو پیل ز کینه شده رنگ رویش چو نیل
پس آنگاه هستیم تو را کینه خواه کنم روزگارت چو نیل سیاه
بر گشاده صد هزاران دیده از بهر لقاش پرده صبح قیامت گنبد نیلی و طا
نباشد زان گزند از چشم بد آن سرو سیمین را که دارد از لطافت نیل چشم زخم اندامش
باینمعنی که حال نقد چونست بر او این نیل کوثر یا که خونست
دل کبود است چو نیل فلک ار بتوانید بام خم‌خانهٔ نیلی به تبر بگشایید