ناسور کردن

لغت نامه دهخدا

ناسور کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) ناسور کردن ریش؛ خراشیدن ریش پیش از نضج. پیش از رسیدن آبله یا ریش پوست آن کندن و سخت بدتر کردن آن. ( یادداشت مؤلف ):
سرمست بزم ساخته چشمت پیاله را
ناسور کرده شور لبت داغ لاله را.ملا درکی قمی ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

(مصدر ) خراشیدن زخم پیش از پخته شدن آن.

جمله سازی با ناسور کردن

با ریش دل و سینه ناسور «نظیری » خوش باش که کم بنده رنجور فروشند
کاش بگذارند غمخواران به حال خود مرا می‌شود ناسور، زخمم را چو مرهم می‌نهند
بی تابی عاشق شود از وصل فزون تر ناسور کند پنبه ما داغ کتان را
ناسور اگر چه میکند از بوی مشک زخم تو مشکی وبه ریش دل خسته مرهمی
زآن شوخ دید تا دل ناسور پشت دست زد از تپش به مرهم کافور پشت دست
از زلف یار می‌رسی ای باده مشک‌بوی ناسور دل به نفخه گل‌بیز می‌کنی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
دودول یعنی چه؟
دودول یعنی چه؟
مجال یعنی چه؟
مجال یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز