ناجور بودن

لغت نامه دهخدا

ناجور بودن. [ دَ ] ( مص مرکب ) عدم تناسب. نامتناسبی. ناهماهنگی. ناسازگاری. || نامناسبی. نابابی.

فرهنگ فارسی

عدم تناسب نامتناسبی.

جمله سازی با ناجور بودن

از فیلم‌ها یا برنامه‌های تلویزیونی که وی در آن نقش داشته‌است، می‌توان به آدم‌های ناجور، ویکتور هربرت بزرگ، گرفتن یک دزد اشاره کرد.
وقتی خانواده برای صرف ناهار در یک رستوران قدیمی در خارج از (شهر ساختگی) تیموتی، جورجیا توقف می‌کنند، او با صاحب رستوران، رد سامی در مورد ناجور صحبت می‌کند. او و مادربزرگ اتفاق نظر دارند که در گذشته اوضاع بسیار بهتر بوده و جهان در حال حاضر رو به زوال است. مادربزرگ با اظهارات سامی دربارهٔ اینکه «انسان خوب سخت پیدا می‌شود» موافق است.
ازهیدرازین با داشتن ۲ آمین می‌توان برای ساخت ترکیب‌های ناجور حلقه(ناجور حلقه))، از راه چگالش یا فشرده‌سازی همراه الکترون دوستها، به کار برد. فشرده‌سازی هیدرازین با ۲٬۴-پنتان دیون، دی متیل پیرازول می‌دهد.
به تازگی پیشنهاد شده‌است که خانواده زبانی بالتیک یک خانواده ناجور است و دو شاخه خاوری و باختری این زبان خود دو خانواده جداگانه بوده‌اند که با گذشت زمان به هم پیوسته‌اند.
وقتی خانواده برای صرف ناهار در یک رستوران قدیمی در خارج از (شهر ساختگی) تیموتی، جورجیا توقف می‌کنند، او با صاحب رستوران، رد سامی در مورد ناجور صحبت می‌کند. او و مادربزرگ اتفاق نظر دارند که در گذشته اوضاع بسیار بهتر بوده و جهان در حال حاضر رو به زوال است. مادربزرگ با اظهارات سامی دربارهٔ اینکه «انسان خوب سخت پیدا می‌شود» موافق است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
آراست
آراست
فاب
فاب
قرین
قرین
مطلقه
مطلقه