نائب املی

لغت نامه دهخدا

( نائب آملی ) نائب آملی. [ ءِ ب ِ م ُ ] ( اِخ ) ( الَ... ) رجوع به ابومحمد النائب الاملی شود.

جمله سازی با نائب املی

لیگ ۱ فوتبال فرانسه: نائب قهرمان لیگ ۱ فوتبال فرانسه ۹۴_۱۹۹۳
به مدح تو شدم از حادثات چرخ معاف به فر تو شدم از نائبات دهر مصون
به عدل تو همه خلق زمانه یافته‌اند ز حادثات سلامت ز نائبات امان
ور نشاندی نائبی بر چارسوی آسمان زهره هرگز درنیاید نیز جز با چادری
یعنی از نائب حق مژده وصلی برسان نامه خوش خبر از عالم اسرار بیار
بقای او شده ایمن ز نائبات فنا لقای او شده ایمن ز نائبات فکر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فاسد
فاسد
بی عرزه
بی عرزه
ساقی
ساقی
انس
انس