میش چشم

لغت نامه دهخدا

میش چشم. [ چ َ ] ( ص مرکب ) دارای چشمانی چون چشم میش به هیأت و رنگ. که چشمانی میشی رنگ دارد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). آن که چشم وی مانند چشم میش سیاه خاکستری رنگ بود. ( از ناظم الاطباء ). اشهل. ( دهار ) ( نصاب الصبیان ) ( مجمل اللغة ) ( زمخشری ) ( یادداشت مؤلف ) ( مهذب الاسماء ). شهلا. ( دهار ) ( نصاب الصبیان ) ( یادداشت مؤلف ) ( مهذب الاسماء ): رجل اشهل؛ مرد میش چشم. ( منتهی الارب ). || احمق و ابله و نادان. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

آنکه چشمش بچشم میش شبیه است: [ حمل (دلالت کندبر )...سرمه چشم یا گربه چشم یا میش چشم. ]

جمله سازی با میش چشم

ناوک غمزه تو آنچه کند بر دل من تیغ قصاب ستمگر نکند بر تن میش
چو تنگ اندر آمد شبانان بدید بران میش و بز پاسبانان بدید
ای خلیل دل عاشق که بکوی تو زشوق خویش را میش صفت ساخته قربان جبریل
این طرفه رمه که از بز و میش گرد تو گرفته از پس و پیش
یا چو گرگی شده در کسوت میش اندر یا چه دزدی است که با قافله یار آید