مهما امکن

لغت نامه دهخدا

مهما امکن. [ م َ اَ ک َ ] ( ع ق مرکب ) ( مرکب از مهما ادات شرط + امکن فعل شرط آن ) هر وقت که ممکن شود. تا وقتی که ممکن باشد. ( غیاث ). تا بتوان. به اندازه توانائی. در حد امکان. حتی المقدور.

فرهنگ عمید

تا وقتی که ممکن باشد، تا بتوان، به اندازۀ توانایی.

فرهنگ فارسی

تابتوان باندازه توانایی تاوقتی که ممکن باشد.
ادات و فعل هر وقت که ممکن شود به اندازه توانائی در حد امکان.

جمله سازی با مهما امکن

اولا مهما امكن (يعنى تا آنجا كه امكان دارد) اظهار محبت خود را نسبت به او بنمايد، چه اينكهاين (از) اسباب ثبوت اخوت است.
وقالوا مهما تاتنا به من آيه لتسحرنابها فما نحن لك بمؤ منين
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال راز فال راز فال پی ام سی فال پی ام سی فال لنورماند فال لنورماند فال چوب فال چوب